پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرشان

مامانی متشکرم

پرشان جون سلام عزیز دلم پرشان به خودم واجب می دونم هر از چند گاهی بیام توی وبلاگت و از مامانی واقعا تشکر کنم ............. مامانی ممنون که نصف بیشتر روز به من و حمید کمک می کنی و پرشان رو نگه می داری اونم به نحو احسنت حتی بهتر از خودمون............. مامانی ممنون که نگرانی که همکارام دارن من ندارم خیالم راحته بهش محبت میکنی دوستش داری مواظبی زمین نخوره مواظبی چیزی تو دهنش نکنه کسی نیست بزنتش به موقع غذاش رو می خوره وای انقدر زیاده که نمی دونم واقعا به چه زبونی ازت تشکر کنم پرشان جون من کار کردنم رو مدیونی مامانی هستم ......... در یک کلام رشد خوب پرشان رو مدیونتم........... خدا همه مامانها رو باسه بچه هاشون نگه داره    ...
31 تير 1391

جشن دندونی

پسر نازم؛ بالاخره سورو سات جشن دندونیت جور شد عزیزم انشالله جشن دومادیت رو برات بگیریم............ خدا روشکر همه چیز به خوبی و خوشی انجام شد جا داره از خاله سیما بابا حمید مامانی و دوستم آیه جون تشکر ویژه ای داشته باشم ............ عزیزم یک کمی دیر شد جشن دندونیت یعنی شما ده ماه و هیجده روزه بودی که برات جشن گرفتیم اما اشکال نداره مامان و ببخش شرایط جور نمی شد............ حالا برات چند تا عکس می زارم   گیفت هایی که پرشان مهمونامون داد میز دندوني پرشان و میز دندونيش  کیک دندون برای پرشان       ...
28 تير 1391

خيلي شيرين شدي نرمك مامان

نفسم، اين روزها انقدر شيرين شدي كه نگو و نپرس الان كه دارم برات مي نويسم كلي دل تنگتم .خوشگلم تا مي خوابونيمت دمر ميشي و چاردست و پا راه مي افتي . از پوشك كه نگو موقع پوشك كردن فرار مي كني ها.... شبها نصف شب تو خواب تا پهلو به پهلو مي شي فكر مي كني بايد بشيني و من دوباره مي خوابونمت .......عزيزم ماشالله داري بزرگ مي شي خيلي زود داره اين روزها مي گذره من نمي خوام...... اين روزها رو خيلي دوست دارم .. پرشانم نرمك مامان توي خواب كه نگات مي كنم و روي اون پوست لطيفت دست مي كشم روي اون موهاي ابريشميت دست مي كشم نمي دوني چه حالي مي كنم .........آخه نمي دوني چقدر شيريني خدايا ممنون كه من رو قابل دونستي و اين نرمك ناز رو به من دادي دوستت دارم ...
26 تير 1391

دندون پنجم پرشان

سلام عزيز دلم شيرين مامان بالاخره يكي از دندونهاي نيشت هم دراومد و مامان هنوز برات جشن دندوني نگرفته ببخشيد توروخدا چون مي خوام انشالله برات كم و كسر نزارم يك كمي طول كشيده ولي دارم تدارك جشنت رو مي بينم.     دوستت دارم يه دنيا
25 تير 1391

پرشان در سرزمین عجایت

عزیزم پنج شنبه من و بابا حمید شما رو بردیم سرزمین عجایب. خیلی با دقت همه جا رو نگاه می کردی فکرکنم تعجب کرده بودی که اینجا دیگه کجاست............ خلاصه با مامان آستروجت سوار شدی و با بابا حمید قطار ...........فکر کنم یک کم برات این شلوغی زود بود اما من و بابا حمید دوست داشتیم ببریمت راستی دو روز یعنی شنبه و یکشنبه پیشت هستم. مامانی و خاله سیما رفتن کیش من پیش شما می مونم و کلی با هم حال می کنیم........... دوستت دارم یه عالمه
18 تير 1391

پرشان در حمام

عزيزم، قربونت برم كه عاشق حموم رفتني ديروز كه حمومت دادم چون ديگه راحت مي توني توي وان بشيني خيلي كيف مي كردي و آب بازي مي كردي كلي با همديگه تو حموم خنديديم......كلي با اون اسباب بازيهات تو حموم بازي كردي حالا مي خوام برات استخر بخرم كه هوا كه گرمتر شد بشيني توش و بازي كني.... ماه ترين پسر دنيا دوستت دارم ...
16 تير 1391

پرشان و تولد بابا حميد

پسر خوشگلم سلام، الهي فدات بشم ديدي به قولم عمل كردم و شنبه رو مرخصي گرفتم و پنج روزي رو با هم خوش گذرونديم.........فقط تنها اشكالش اينه كه الان دارم اذيت مي شم و دلم بيشتر برات تنگ مي شه اين چند روز تو هم انقدر به من و بابا وابسته شدي كه همش دوست داري بياي بغل ما..........واي كه چه حالي مي ده كه ديگه ما رو مي شناسي قربون شكل ماهت برم امسال تولد بابا حميد و روز پدر رو با هم گرفتيم بابا حميد هم براي اولين بار پدرشدن رو حس كرد حتما مي يام و برات از عكسهاي تولد كه با بابا حميد انداختي مي زارم....... دوستت دارم ...
16 تير 1391

دلم برات تنگ شده پرشان كوچولو

عشق كوچولوي مامان،  امروز صبح كه گذاشتمت پيش ماماني يكجور ديگه نگامون مي كردي انگار دلت ميخواست پيش ما باشي آره عزيزم اينهاهمه نشونه هاي بزرگ شدنت قربون چشمات برم من...... نمي دوني ديروز كه كلي كار هاي جديد مي كردي دل من و بابا حميد برات غش مي رفت ديگه سعي مي كني روي پاهات بلند بشي كوچولوي مامان رو زمين كه مي زاريمت دمر مي افتي اما تنبل حال نداري ادامه بدي و چهاردست و پا راه بري ...قربون  اون دست زدنت برم كه با آهنگ حسني كلي حال مي كني و دست دسي مي كني همش هم كه دستت به سمت ما دراز كه من رو بغل كنيد. راستي باي باي هم مي كني جيگر طلا........... پسرم بابا حميد توي هفته گذشته مادربزرگش رو از دست داد خدا رحمتشون كنه... من و شما...
16 تير 1391

خبر فوري خبر فوري دندون پرشان كوچولو جوونه زددددددددددددد

 جيگر مامان،   خبر خبر خبر   مهم مهم مهم ديروز يعني دقيقا وقتي شما هشت ماه و بيست و دو روزت بود كه ماماني و خاله سيما رفته بوديم قدم بزنيم لثت رو نگاه كردم و ديدم مرواريد خوشگلت يك كوچولو زده بيرون خيلي كم البته كلي جيغ جيغ كردم و ذوق كردم .........به بابا حميد كه كه براي سمينار رفته بود تبريز زنگ زدم و گفتم اون هم كلي خوشحال شدو گفت برات كادو ميخره............ عزيزم جشنت رو چشمم هنوز يادم نرفته بزار يك كمي معلومتر بشه مرواريد خوشگلت كه توي عكسها هم معلوم باشه   انار دونه دونه پسری دارم یه دونه قشنگ و مهربونه   انار دونه دونه چند وقتیه که بچم  گرفتار دندونه  انار دونه دونه ...
15 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد